بايد ريشه اينها را کند!
پدرام نو انديش

سلامش میکنم. با محبت جواب سلامم را میدهد. از او میخواهم چند دقیقه از وقتش را به من بدهد که با لبخندی تلخ میگوید: مگر شماها بیایید و با کارگری مثل من حرف بزنید و پای درد دلهایم بنشینید. هفتاد سال دارم. از صبح کله سحر که بیدار میشوم بایستی پیاده راه بروم تا غروب که آفتاب نیز خسته میشود و میرود.

از او میپرسم که کارش چیست؟ که منتظر پایان سئوالم نمی ماند و میگوید: یک عمر توی شهرداری خراب شده کار میکردم و حالا هم آخر عمری بایستی باغبانی کنم. آخر مگر این روا است که من 70 ساله با این پا درد تا غروب همینطوری راه بروم؟ اون هم برای ماهی 205 هزار تومان؟

نگاهش میکنم. با حرارت حرف میزند. دلم نمی خواهد حرفش را قطع کنم. کارگر باغبان پارک چیتگر است. پارک چیتگر به 2  فاز تقسیم میشود و او کارگر باغبان فاز 2 است. با این وصف از او میپرسم چرا در این سن و سال باز هم کار میکند و چه اجباری دارد؟

چرا مجبور نیستم؟ از شهرداری ماهی 250 هزار تومان بازنشستگی میگیرم. با 250 هزار تومان و 7 نفر نان خور چطور سر کنم؟ پس مجبورم.

میگویم شما گفتی ماهانه 205 هزار تومان دستمزد میگیری...
معترض جواب میدهد: این ماه دستمزد 3 ماه پیش را میدهند. یعنی ما همیشه 2 ماه طلب کار هستیم.

مثل این که میداند که چه پرسشی دارم. خود میگوید: این فاز که فاز 2 پارک چیتگر است٬ بایستی 200 نفر کارگر داشته باشد ولی 70 نفر هستیم که کارهای این فاز را انجام میدهیم. شیری میخواهد با 70 نفر کارگر کار 200 نفرکارگر را انجام دهیم. یعنی ما باید کار 130 نغر دیگر را که وجود ندارند ولی اون بی شرف پولش را به جیب میزند را انجام دهیم.

از شیری میپرسم که کیست؟
شیری نامرد٬ پیمانکار اینجا است. او مدیر شرکتی است به نام اقبال که پیمانکار اینجا است.

از زندگیش میپرسم که آیا راضی هست یا نه؟
با لبخندی تلخ جوابم را میدهد: راضى هستم؟ چه سئوالى است. ولی حالا که میخواهی بدانی برایت بگویم که من از این 70 سال عمرم هیچ راضی نیستم چرا که همه آن درد و رنج بوده است. همه آن سالها کار و زحمت بی نتیجه بوده است. زمان اون مردک (شاه) که همه اش بی حقوقی٬ توهین و بی حرمتی بود. و این زمان هم حق کشی و ستم که خودت شاهدش هستی.

از او میپرسم به نظرش چه کاری باید کرد که جوابم را با یک جمله میدهد و دنبال کارش ميرود:
باید ریشه این ها را کند. شاید آن موقع روی آسایش و آرامش را ببینیم.

مشغول نوشتن هستم که از دور جوانی به طرفم می آید. سلام میکند و در کنارم می ایستد. اسمش را می پرسم که با لکنت زبان جواب میدهد: علی قربان زاده اهل قوچان و ساکن سرآسیاب ملارد. او نیز یکی از 70 کارگر مشغول کار در فاز 2 پارک چیتگر است. هر روز میبایست از سر آسیاب ملارد کرج  تا پارک چیتگر را بیاید.

علی آقا ماهانه چقدر دستمزد میگیری؟
میگوید 250 هزار تومان دستمزد میگیرد. از دستمزدش 50 هزارتوان کرایه یک اتاق را میپردازد. 30 هزار تومان نیز هزینه رفت و آمد هر روزش است. اون هم اگر از مترو استفاده کند. علی میگوید با 170 هزار تومان یک ماه را باید سر کند اون هم اگر اتفاقی نیافتد. بایستی خود و زن و فرزندش چشمانشان را به روی بسیاری از خواست های زندگی ببندند.

در جواب سئوالم که میپرسم قبلا چه کار میکرده و چقدر سابقه کار دارد میگوید: قبلا کارگر نانوایی بودم. دستانم حساسیت پیدا کرده بود. تا آرنج هایم خارش میگرفت. مجبور شدم کارم را رها کنم و بیایم اینجا. از 7 صبح تا 7 شب اینجا هستم. با کمی خجالت ادامه میدهد: نظافت سرویس بهداشتی را انجام میدهم.

علی آقا از زندگیت راضی هستی؟
خند ه کنان میگوید: چقدر هم! و آنگاه میگوید: خدایا مردیم از خوشی!
علی آقا اجازه میدهی یک عکس ازت بگیرم؟ عقب عقب میرود و آماده برای عکس میشود.*